مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
با نگاهت، میزنم با قدسیان پَر، در بهشت میگذارم سر، بر این خاک معطر، در بهشت آب سقـاخـانهات را هر زمان نوشـیدهام گوئیا نوشیدهام از حوض کوثر، در بهشت خوانده بودم: «با کریمان کارها دشوار نیست» باز مبهوتم، در آوردم چرا سر در بهشت؟ خوب و بد، با هم، میان صحن تو، پر میزنند نیست قانونِ «کبوتر با کبوتر...» در بهشت کوه خضرم، ایستاده نه، که میآیم به سر با هوای عطر تو، چون روز محشر، در بهشت شهد سوهانهای شَهرت، برده است از خاطرم طعم آن گندم که خوردم، شام آخر، در بهشت رفتم از قم تا به مشهد، با قـطار واژهها تا که خواندم از برادر، پیش خواهر، در بهشت گرچه دور از آن بهشت زیر پای مادرم جای مادر، سوی دختر، میکشم پَر، در بهشت چشمۀ تسنیم و نهرند، اشکهای چشم من پیش چشمم رد شد آخر، روضۀ در، در بهشت میشود یعنی بخوانی در قیامت هم مرا؟ تا بخوانم از شکوهت، بار دیگر در بهشت ما به جای قبر پنهان، زائر صحن توأیم فاطمه! ما را شفاعت کن، چو مادر، در بهشت |